اشعاری با صنعت واج آرایی

آنچه در این پست میخوانید
شاهد شب شکن و شاعرشهر مثلم
شهره ی شهر شده،شیشه ی شهد و عسلم
غرق غرقاب غرورم که چنین در غم تو
غافل غوطه ور وغرقه ی غوصِ دغلم
شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی
غنیمت است چنین شب که دوستان بینی
جان بی جمال جانان میل جهان ندارد
هرکس که این ندارد، حقی که آن ندارد